دسته بندی: , , 0 comments
وبلاگ طاووس:::داستان‌ها و افسانه‌هايي درباره سال 2012 ميلادي، وقايع آن و پايان جهان در اين سال گفته مي‌شود. براي آناني كه اعتقاد به خداوند و سنت‌هاي لايتغير او دارند، اين افسانه‌ها نه تنها نگران‌كننده و هول‌انگيز نيست، بلكه جذاب نيز هست؛ كساني كه منتظر وقوع سرنوشت محتوم بشر، يعني ظهور منجي جهاني و سيطره قسط و عدل در سراسر گيتي هستند.

من نيز مشتاقم كه پايان جهان را ببينم! اما نه بدان معنا كه پروپاگانداي غرب در پي القاي آن است. دستگاه ذهنيت‌تراشي غرب و بارزترين نمود آن، هاليوود، سال‌هاست در پي آن است تا جهان را در آستانه بحران‌هايي غيرقابل تصور و آمريكا را تنها منجي آن مطرح سازد. من بي‌صبرانه منتظر پايان جهانم؛ پايان جهانِ به قرائت غرب؛ پايان جهان تحت سيطره تمدن تكنولوژيك؛ و آغاز عصري ديگر.

مهم نيست كه تصور چندان روشني از جزئيات زندگي در عصر ظهور وجود نداشته باشد؛ مهم اين است كه مي‌دانيم در آن روزگار هر چيز بر جاي خود است و آرامش و صلح و عدالت و از همه مهم‌تر معنويت توحيدي، جهان را آكنده است. و اينك، گرچه زمان دقيق برآمدن اين آفتاب پرشكوه روشن نيست اما، بارقه‌هايي از طلوع اين خورشيد عالم‌تاب تابيدن گرفته است.

سال 2012 آغاز شده است؛ اين را مي‌توان از ظهور خاورميانه جديد دانست. اما نه آن خاورميانه‌اي كه چند سال پيش، ملكه جنگ آمريكايي، كاندوليزا رايس، آن را وعده داده بود؛ به عكس. خاورميانه جديدي در حال ظهور است كه چندان بر مراد اسرائيل، نورچشمي و وليده نحس و نامشروع سياست‌بازان سياه‌كار جهان مدرن نخواهد بود.

سال 2012 آغاز شده است، اما نه اكنون، كه 32 سال پيش و در 22 بهمن 57. آن روزي كه جامعه‌شناسان بزرگ دنيا از درك ماهيت انقلاب اسلامي انگشت به دهان ماندند و هيچ‌گاه نفهميدند كه انقلاب به عنوان مفهومي مدرن چه نسبتي با اسلام به منزله امري عميقاً سنتي دارد.

پايان جهانِ به روايت غرب، سال‌هاست كه آغاز شده است و اين همان چيزي بود كه سرتاسر جهان غرب را از انقلاب ايران به وحشت انداخت. گرچه بسياري دوست ندارند بپذيرند، اما دير يا زود اعتراف خواهند كرد كه انقلاب اسلامي در ايران، نقطه عطفي در تاريخ جهان بود؛ نقطه عطفي به مراتب عظيم‌تر و اثرگذارتر از انقلاب صنعتي در غرب.

وقايع اخير در شمال آفريقا و خاورميانه، بي‌شك در ادامه همان وقايعي است كه در نتيجه انقلاب ايران شكل گرفت. تبعاً ميزان و شكل اثرپذيري كشورها و ملت‌هاي مختلف بسته به شرايط مختلف مذهبي و سياسي، متفاوت و متنوع است. نمي‌توان انتظار داشت كه همان نتايجي كه انقلاب ايران در پي داشت دقيقاً در تحولات ديگر كشورهاي مسلمان، تكرار شود. به وقايع چند سال اخير نگاهي دوباره بيندازيم. ظهور و تثبيت حزب‌الله در لبنان، تا جايي كه بطلان افسانه شكست‌ناپذيري صهيونيست‌ها روشن شد. وقوع انتفاضه اول و دوم در فلسطين تا آنجا كه عده‌اي با حداقل امكانات و بدون حمايت خارجي، ارتش جنايت‌كار رژيم جعلي اسرائيل را پشت دروازه‌هاي غزه متوقف كردند. در عراق، آمريكا و اعوانش مستقيماً وارد عمل شدند، اما به ارادۀ مردم، شرايطي حاكم شد كه با خواست غربي‌ها مطابق نيست. در تركيه پس از سال‌ها دين‌ستيزي، به ارادۀ مردم دولتي اسلام‌گرا در رأس قدرت قرار گرفته است. و مجدداً لبنان، كه به تازگي دولت غرب‌گرا در آن سقوط كرد. و اينك تونس و مصر. كار تا بدانجا بالا گرفته است كه تمام حاكمان خودكامه در منطقه از بيم سرنوشت مشابه دست به تلاش‌هايي براي جلب رضايت مردم و حفظ قدرت زده‌اند.

پهلوي دوم در سال 57 خطاب به مردم ايران گفت: «من نيز پيام انقلاب شما ملت ايران را شنيدم». اكنون پس از 32 سال، از حكام تونس و مصر مي‌شنويم كه صداي مردم را شنيديم؛ حتي اوباما نيز پس از تماس با مبارك، مي‌گويد كه صداي مردم را شنيده است! آيا اين عجيب نيست؟

اكنون كساني كه شرم مي‌كردند از صدور انقلاب سخن بگويند، بايد باور كنند كه امام خميني، بيراه سخن نگفته است. آناني كه براي بازسازي روابط با فرعون مصر، نام شهيد خالد اسلامبولي را از خيابان‌هاي تهران حذف كردند، بايد از اين اقدام خود پشيمان باشند. هر چند آنان كه مرعوب ظواهر غرب و قدرت او هستند، نخواهند فهميد كه تقدير الهي چه سرنوشتي را براي بشر رقم زده است.

صداي شكستن استخوان‌هاي استعمار و استبداد سرسپرده به گوش مي‌رسد، چه برخي آن را باور كنند و يا با خوش‌باوري، آن را ناشي از درد زايمان خاورميانه جديد مورد نظر آمريكا بدانند. گرچه به دلائل مختلف از جمله نبود رهبري واحد ـ همچون خميني كبير در ايران ـ نمي‌توان مطمئن بود كه وقايع جاري در خاورميانه تماماً به پيروزي اسلام‌خواهان منجر شود، اما به هر حال از اين پس شرايط به كلي متفاوت خواهد بود. اتفاقاتي كه اكنون در حال وقوع است، نتايجي غير قابل بازگشت در پي خواهد داشت. حتي اگر غرب و آمريكا بتوانند با بازي‌ها و سياه‌بازي‌هاي هميشگي، مهره‌هاي ديگري را طبق ميل خود بر سر كار بياورند، قطعاً نخواهند توانست شرايط ماقبل تحولات را حاكم كنند. تجربه ثابت كرده است كه ابزارهاي غرب براي حاكميت خواسته‌هايش از قبيل رسانه‌ها، گاهي طغيان مي‌كند و به ابزاري در دست مخالفانشان تبديل مي‌شود.

سال 2012 آغاز شده است و پايان جهانِ به قرائت غرب، نزديك است و تلاش‌هاي سياه‌بازان غربي براي مهره‌چيني و مصادره به مطلوب وقايع جاري، حداكثر براي مدتي كوتاه، اين مرگ را به تأخير خواهد انداخت. سنت الهي بر استقرار حق است.
فَلَن تَجدَ لِسنَّتِ اللهِ تبديلاً وَ لَن تَجدَ لِسنَّتِ اللهِ تحويلاً (فاطر/ 43)

0 comments برای “سال 2012 آغاز شده است!”